|
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد .... تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟» صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!».
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:دانلود,دانلود رمان,رمان عاشقانه,رمان ایرانی,رمان جدید,رمان,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان موبایل,رمان برای جاوا,رمان برای اندروید,داستان,خدا,زندگی,دود,غذا,جزیره,نجات,آتش,خانه,دعا,چشم,اقیانوس,کشتی,محافظت,آسمان,عصبانیت,علامت,نشانی, :: 13:31
:: توسط : m-sh
دختر , از دوستت دارم گفتن های هر شب
پسره خسته شده بود
یه شب وقتی اس ام اس آمد بدون ان که آن را باز کند
موبایل را گذاشت زیر بالشتش وخوابید!!!صبح مادر پسره به دختره زنگ زدگفت:
به ادامه مطلب مراجعه کنید...........داستان خیلی قشنگیه......و خیلی کوتاه......لطفا بخونید........نظر هم یادتون نره.......
ادامه مطلب...
ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 مرداد 1393برچسب:دوست داشتن,دوستت دارم,دوست دارم,عشق,دختر,پسر,تصادف,اس ام اس,اشک,چشم,موبایل,قصه,داستان عاشقانه,عاشقانه,زنگ, :: 12:26
:: توسط : m-sh
وقتی که کلاس اول ابتدایی اولین دیکته ام را بیست گرفتم. سهم من فقط یک آفرین بود و سهم او یک جعبه مداد رنگی!
وقتی که در راهنمایی نقاشی های من در سطح ناحیه مقام اول را آورد. سهم من یک جعبه مداد رنگی بود و سهم او که نیمی از درسهایش را ناپلونی نمره آورده بود یک دوچرخه ی آخرین مدل! وقتی که در کنکور دانشگاه سراسری در رشته گرافیک قبول شدم گفتند: « آخه این چه رشته اییه ؟ نقاشی هم شد رشته؟ » و به او که با هزار سلام و صلوات و معلم خصوصی فقط توانست دیپلمش را بگیرد گفتند: « همین خوبه! درس میخواد چی کار؟ میره تو کاره تجارت و سرمایه! »
وقتی که یک آهنگ ساز جوان و خوش آتیه به خواستگاریم آمد گفتند: « آهنگساز؟ همون مزقونچی خودمونه دیگه؟! دایره و دنبکی دیگه؟! این هم شد شغل؟ خودت میدونی. نری فردا برگردی؟ واسه ما ننگه! » و وقتی که او را با یک دختر آنچنانی و در یک مهمانی آنچنانی گرفتند و در همان بازداشتگاه عقدشان کردند گفتند: « بالاخره جوونه و جاهل! پیش میاد دیگه. مهم اینکه الان سرش به زندگیش گرمه! » وقتی که شوهر من یکی از بهترین آهنگ سازان ایران شد گفتند: « حواست به شوهرت باشه. زیر سرش بلند نشه یه وقت! » و به او که تمام مال و اموالشان را به آتش کشید و دست آخر از ترس طلبکارها به خارج از کشور گریخت گفتند: « فدای سرش! همین که گیر طلبکارا نیفتاد. باید خدا رو شکر کنیم! »
وقتی که در بستر مرگ و بیماری افتادند و من ترو خشکشان کردم و او به خودش زحمت نداد تا حالی از آنها بگیرد گفتند: « حواست به برادرت باشه! یه برادر همیشه چشمش به محبت خواهرشه.»
وقتی که بعد از این همه سال پرسیدم: « چرا؟..»
گفتند: « آخه تو دختری اون پسره .....»
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 16 تير 1393برچسب:دختر,پسر,تو,مرگ,بیماری,چشم,مهمانی,آهنگ ساز,ایران,خارج,کشور,زحمت,چرا,برادر,خواهر,محبت,شغل,خواستگاری,فردا,ننگ,بازداشتگاه,عقد,سال,دیکته,نمره,درس,جوان,طلبکار,ابتدایی,اول,راهنمایی,ناحیه,رتبه اول,کنکور,دانشگاه سراسری,رشته,رشته گرافیک,نقاشی,معلم,معلم خصوصی,ترس,دیپلم,تجارت,سرمایه, :: 17:9
:: توسط : m-sh
دختر جوانی چند روز قبل از مراسم عروسی ابله سختی گرفت و بستری شد
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و ابله تمام صورتش را پوشاند مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش میرفت از درد چشم خود می نالید موعد عروسی فرارسید.
زن نگران صورت خود بود که ابله ان را از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج انها زن از دنیا رفت.
مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود همه تعجب کردند
مرد گفت:من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.
ارسال شده در تاریخ : شنبه 14 تير 1393برچسب:عشق,رسم عشق,کور,نابینا,آبله,دنیا,نامزد,شوهر,زن,ازدواج,نگران,جوان,دختر,پسر,عصا,چشم,کار,عروس, :: 18:37
:: توسط : m-sh
این شعر مال سهراب سپهریه...........همشهریه من...................
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:سهراب سپهری,همشهری,چتر,چشم,باد,باران,واژه,قفس,کبوتر,زیبا,اسب,حیوان,نجیب,اسب حیوان نجیبی است,کرکس,گل,گل شبدر,شبدر,من,لاله,قرمز,لاله قرمز, :: 1:59
:: توسط : m-sh
|
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 116
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 154
بازدید ماه : 606
بازدید کل : 247161
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1
داستان روزانه
|
|