خیلی ها بهم میگن نگام یه جذبه خاصی داره که اگه عصبی بشی آدم از جذبه نگاهت می
ترسه......حرفشونو ابدا قبول نداشتم ولی یه اتفاقی افتاد که باورم شد.........
وسطای امتحانات ترم دو بود.....همونطور که گفتم با دوستم میریم و میایم منتها تو امتحانات بابای من به
اصرار خودم میومد می بردمون و می آوردمون......
تو ماشین نشسته بودیم و حرف می زدیم .......
یهو دوستم گفت:زمان امتحانا خیلی بیخوده.....(آخه امتحانامون 10 صبح شروع میشد و این می خواست 8
صبح باشه)آدم خسته میشه......
من که بعضی از درسامو به خاطر مهمون و یه سری مشکلات آخراشو صبح می خوندم یه نگاه عصبی
بهش انداختم که بیچاره به دو ثانیه نکشید گفت:ببخشید.......
یعنی من مرده بودم از خنده........
یعنی جذبه تا این حد؟ایول خودم.....
بابامم پشت فرمون ماشین می خندید........خود زری هم غش کرده بود از خنده......
از اون به بعد رو پسرای فامیل امتحان می کنم......تا می خوان چیزی بگن یکی از اون نگاها رو به سمتشون
پرت می کنم که بیچاره حرفش در نطفه خفه میشه.........
من اون موقع که نگام جواب داده..........:))))))))))))
اونی که از نگام ترسیده.............:ا
نگاهم............:))))))))))))
زری دوستم...........:ا
نظر بچه های فامیل:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظر زری:دوسته من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...