دختر در کتابخانه دانشگاه مشغول کتاب خواندن بود که پسر جوانی کنارش اومد و ارام از او پرسید می تونم اینجا بشینم ،دختر با صدای بلند گفت :من امشب خونه ات نمیام همه دانشجویان که در کتابخانه بودند با تعجب به پسر نگاه کردند و پسر شرمنده شد ،و رفت گوشه ای نشست و مشغول مطالعه شد .پس از مدتی دختر وسایلش را جمع کرد وقتی داشت از کتاب خانه خارج میشد رفت و در گوش پسر گفت من روان شناسی خوندم میدونم کاری کردم خجالت زده بشی پسر بلند داد زد اوه ۲۰۰ دلار واسه یه شب زیاده ،همه دانشجوها با نفرت به دختر نگاه کردند ،پسرک چشمکی زد و گفت منم حقوق می خونم میدونم چطور بی گناه رو گناه کار کنم
نظرات شما عزیزان:
فريماه
ساعت7:32---7 مرداد 1392
خخخخخخخخخخخخ...
حقشه،ميخواست بشينه ديگه بيچاره
امیر
ساعت4:50---4 مرداد 1392
هاااااااااااااایییییی...
جیگگگگگگگرم حاااااالللل اومد...
آخی...
دمش گولی...
به این میگن پسر...
میشناسمش...
شاگرد خودم بوده...
وقتی جوون بودم بهش روکم کنی با دخترهارو یاد میدادم...
روسفیدم کرد...
ایول...
پاسخ:آهای آقاهه......منی که دارم پاسختو می نویسم یه دخترم........کاری نکن مطالب حالگیری پسرونه هم بذارم.....اون موقع من روسفید میشم.....زبونتو کوتاه کن.....بگو خب