◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

دانلود رمان آیسان جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان آیسان جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان آیسان -negahdl.com

دانلود رمان آیسان جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته اماندا کاربرنودهشتیا

ژانر:عاشقانه اجتماعی

خلاصه :داستان درباره ی دختریه به اسم آ یسان که نقش اصلیه .دوست داره روی پای خودش وایسه ومستقل زندگی کنه تمام سعی خودش ومیکنه که دانشگاه یه جادیگه دربیاددراین بین شخصیت های دیگه ای هم وجوددارن که باشون اشنامی شید..پایان خوش

شخصیت های اصلی:آیسان نیاوش – متین نیک اندیش-تیام سرافراز-رامتین نیک اندیش-پریسا کی منش -آبتین نیک اندیش

 

قسمتی از داستان:

وای دوباره دیربیدار شدم خداکنه سرویس نرفته باشه بلندشدم وسریع اماده شدم تاپام واز خونه گذاشتم بیرون سرویسمم رسیدهمیشه این کلاسا رودوست داشتم هرسال بعداز مدارس این کلاسا تشکیل می شدسوارسرویس شدم وبه اقای توانی که راننده بود سلام کردم بعدمثل همیشه نزیک ترین صندلی که دیدم نشستم بعداز ربع ساعت به مدرسه ای رسیدیم که کلاسا ی تابستانه دراونجااجرامی شداز سرویس پیاده شدم ووارد مدرسه شدم مثل مدارس که بایددنبال کلاس می گشتیم راه افتادم تادنبال دری بگردم که روش نوشته باشه چهارم دبیرستان داشتم نوشته هاروازنظرمی گذروندم
دوم دبیرستان ،سوم دبیرستان،اهاپیداش کردم چهارم دبیرستان واردکلاس شدم کلاس خالی خالی بودهنوزهیچکس نرسیده بود داشتم به گوشه وکناره های کلای نگاه می کردم که صداگوشیم بلندشدمبایلم ازجیبم دراوردم ونگاهی بش انداختم مثل همیشه تیام بم اس داده بودنوشته بودکجایی ؟
نوشتم رسیدم توکجایی ؟نوشت توراهم
تیام همیشه صبحایی که باهم کلاس داشتیم بم اس می داد یامن بش اس میدادم که کجایی ؟ کی میرسی؟میای یانه ؟



ادامه مطلب...


دیرگاهیست که تنها شده ام/ قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است/ باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آیینه ز من با خبر است/ که اسیر شب یلدا شده ام

من که بی تاب شقایق بودم/ همدم سردی یخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید/  تا نبینم که چه تنها شده ام


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 29 خرداد 1393برچسب:تنها,صحرا,شقایق,شب یلدا,غربت,آیینه,خاک,چشمان,همدم,سرد,سردی,یخ ها,اسیر,قسمت,غم ها,وسعت,درد,قصه,کاش, :: 19:15 :: توسط : m-sh

دانلود رمان عروسی با لباسی به رنگ خون برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته نوشین .کـــــــ کاربرنودهشتیا

خلاصه:

یک دختر خانم پولدار توی یکی از ترافیکای شلوغ تهرون عاشق یه اقاپسر پولدار میشه..

امااول عشق از طرف آرش،شخصیت اصلی پسرمون ابراز میشه و بعد اتفاقای غیر منتظره ای میوفته

که نباید میوفتــــــــــــــــــــ ـــــــــاد….پایان خوش

 

قسمتی از داستان

تو اوج خوندنه یه رمان عاشقانه بودم که یک دفعه از اون جیغ بنفش های
مامانم بلند شد دیگه یه متر نمیپریدم تو آسمون چون عادت کرده بودم، خلاصه
از پله هایه خونه رفتم پایین دیدم بله مامانم جارو به دست، بالا سر یه سوسک
بی نوا وایستاده، اولش خندم گرفت ولی با دومین جیغ مامانم به خودم اومدم
جارو رو از دستش گرفتم و سوسک بینوا رو قتل عام کردم همون لحظه بود
که دیدم خواهرم رویا با خنده از اتاقش اومد بیرون و شروع کرد به منو مامان
خندیدن که سر کشتن سوسک و جیغ های مامان داشتم باهاش بحث میکردم از
خنده رویا منم خندم گرفت و همه آخرش زدیم زیر خنده بعداز قتل بزرگم رفتم
توی اتاقم لپ تابم رو روشن کردم و صدا رو خیلی زیاد کردم ، صدای
آهنگ های مرتضی پاشایی ،شادمهر و… به ترتیب گذشتن با ولوم زیاد که اگه
آدم سالمم میومد تویه اتاقم ناشنوا میشد بدبخت . فکرکنم۲-۳ ساعت بعد بود
که از گوش دادن آهنگ خسته شدم و صدای آهنگ رو کم کردم یه دفعه چشمم
خورد به گوشیم دیدم داره خودکشی میکنه رفتم تا جواب بدم شمارش زیاد برام
آشنا نبود داشتم فکر میکردم کی میتونه باشه که تماس قطع شد، دیگه داشتم کم
کم بیخیال میشدم باخودم گفتم حتما اشتباه زنگ زده ولی با زنگ دوبارش با
خونسردی کامل جواب دادم :

 



ادامه مطلب...


 

دانلود رمان آپارتمان صد متری جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

 

دانلود رمان آپارتمان صد متری جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان آپارتمان صد متری – negahdl.com

دانلود رمان آپارتمان صد متری جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته چیکسای کاربر انجمن نگاه دانلود

نویسنده رمان های

 

 خلاصه:
دکتر همایون فرتاش، دکترای روانشناسی بالینی ، بعد بازگشت از کانادا به ایران، دچار مشکل مالی میشود.
به پیشنهاد یکی از دوستانش، درمان مهرناز نیایش تک دختر جناب سرهنگ نیایش را که به دلیل سوءقصد در کودکی دچار حملات اضطرابی، پرخاشگری، ترس و تنفر از جنس مخالف شده است، در ازای یک واحد آپارتمان صد متری قبول میکند…پایان خوش

 

قسمتی از داستان

کلافه تر از اون بودم که بتونم خودمو با حموم کردن٬ دراز کشیدن٬ نگاه کردن به تلویزیون یا دیدن فیلم از لپ تاپم آروم کنم.
یه هفته بود که خواب و خوراک نداشتم و فکر کردن ذله ام کرده بود. هرچی انرژی تو بدنم داشتم، صرف قدم زدنای متفکرانه آخر شب تو کوچه پس کوچه های شهر شده بود.
آنقدر تو این دوساعت به موهام چنگ انداخته و انگشتامو لای موها رد کرده بودم که مسیر انگشتا، از چرب شدن موها به دلیل تحریک غدد مترشحه چربی پوست سرم، به وضوح دیده میشد. دیگه حالم از خودم و قیافه م بهم میخورد.
تو آینه به خودم نگاه کردم.
موها چرب، پای چشمام گود افتاده، قیافه از جنگ برگشته!
با خودم گفتم: دیوونه! الان که بیرون بری که تو رو با شک به اعتیاد جلب میکنند. این چه قیافه ایه واسه خودت درست کردی؟!
دچار یک زندگی سگی شده بودم که هر کار میکردم مشکلاتم مهار نمیشد.
یکی پس از دیگری.
پشت سر هم.
بدون هیچ مجالی واسه پیدا کردن یه راه حل درست و حسابی.
موهامو چنگ زدم و داد زدم: خدااا…! باز این چی بود که جلوم سبز کردی؟ مگه منو نمیشناختی که تو تصمیم گیری این جورموارد مستاصل میشم؟

 

 



ادامه مطلب...


دانلود رمان ملودی سکوت جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان ملودی سکوت جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان ملودی سکوت -
negahdl.com

دانلود رمان ملودی سکوت جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته lady-mona  (مونا.س) کاربر انجمن نودهشتیا

خلاصه

دختری پر از تلخی،پر از تنهایی،پر از لجبازی،پر از بدشانسی..
پسری با گذشته ای خط خطی،ذهنی مشغول،عقاید وتعصبی خاص.
.
واما زندگی پر از پیچ وخم..
اتفاقاتی عجیب ، تلخ وگاهی شیرین، غیر قابل پیش بینی
ملودی وبهنامی که مجبورن همدیگه رو تحمل کنن…
پر از دعوا ، پر از بحث، پر از لبخند،پر از اشک
ولی اینبار زندگی جور دیگه ای رقم میخوره
شاید بالعکس..
بد شانسی،بد شانسی،بد شانسی،بدشانسی
و خدایی که در این نزدیکیست..
++
ژانر: عاشقـانه، جنجـآلی ، نـآارام

 

قسمتی از داستان:

_باش ،باش،غلط کردم .دیگه نمیرم .ولم کن دیگـه
_ببند دهنتو شدی شبیه دخترای خیابونی!!
_بهنام من که گفتم دیگه نمیرم .ول کن دستمو غلط کردم.فردا مدرسه دارم..باید درس بخونم.دوباره شروع نکن جون مادرت
_مدرسه بخوره تو فرق سرت .دیگه نمیخواد بری مدرسه
_بهنام ولم کن ..درس دارم
_همش تقصیر اون دوست نفهم تر از خودته .اخه ملودی یه نگاه به خودت بنداز تورو چه پارتی؟!
_باش تو راست میگی فقط ولم کن .توروخدا دوباره منو ننداز تو اتاق به خدا سرده..
_خفه شو .بار اولت نیست
_خب چرا زور میگی ! مگه پارتی چـشه ؟ یه جشنه که فقط چند تا از رفقا دور هم جمع میشن..
ابروهاش از خشم خمیده شده بود.لبخند زدمو ابروهامو انداختم بالا وصورتمو شبیه موش کردم وگفتم:
_قبول دیه؟
بـه چشـمهایش خیره شدم….. یک دفعه حالت صورتش تغییر کردو دستمو محکم تر از قبل دربین دست های نیرومندش فشردوگفت:
_نخیر .تو اینجوری ادم نمیشی..
_عهعهعه ،بابا اذیت نکن دیگه .
_هیس
با قدرت به سمت اتاق هلم داد و درو بست…
با حرص دندون هامو روی هم ساییدم…لعنت به تو سارا…من گفتم بهنام گیر میده…



ادامه مطلب...


 

دانلود رمان زخم دلم برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

دانلود رمان زخم دلم – negahdl.com

درخواستی

 

دانلود رمان زخم دلم برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت،ایپد

نوشته hasti_71 کاربرنودهشتیا

قسمتی از داستان

رو به قبله ایستاد و قامت بست ..
بسم الله الرحمن الرحیم ..
صدای نحس بهزاد در گوشش پیچید : “بوسیدنش پر از حس ارامش بود ”
صدای بلندش بغض داشت : الله اکبر ..
“با یه بچه تحویلت میدم ”
بی طاقت و پریشان
روی مهر سجده زد ، قطره ی اشک روی صورت ش نقش بست “زیر دست و پام تقلا می کرد ”
غلیظ زمزمه کرد : لعنت بر شیطان و غلیظ تر ادامه داد : لعنت به بهزاد ..
دل ِ بی قرارش ، بی قرار تر شد : اگه بهزاد راست گفته باشه ..
دستش به موهایش چنگ خورد و نالید : وای ..نازگل م طاقت نمیاره ..دیوونه میشم
سرش را بالا گرفت ، چه بغض ی در گلویش نشسته بود ..این بغض مردانه وادار به هق هق ش می کرد ، این بغض درد داشت و دردش پیر کرده بود پسر ۲۵ ساله ای را ..نالید :
- خدایا من به تو سپردمش .. ، گفتم به جای من مواظب ش باش..خدایا من نازگل مو به تو دادم و از خودت م می خوامش !
چهره ی بغض کرده نازگل مقابل چشمانش نقش بست .. وی اگر بلایی سر نازگل امده باشد .. وای
دیوانه وار فریاد زد : خدا ..
و انعکاس صدایش دل اسمان را لرزاند ..پایان خوش..قشنگه

خلاصه : امیر عباس و نازگل به هم دل می بندند .. اما

 

امیر عباس : یه مرد ِ مغرور ُ غد نیست .. امیر عباس فقط یه پسر ۲۵ ساله ست که نیمه ِ گمشده و شریک زندگیش رو پیدا می کنه و ساده بهش دل می بنده اما ساده دل نمی کنه !

نازگل : نازگل هم یه دختر پولدار نیست .. نازگل فقط یه دختر ِ ۲۰ ساله ی ساده و دوست داشتنیه !

بهزاد : بهزاد سی سالشه و …

 

لینک جدید برای دانلود گذاشته شد.....

 



ادامه مطلب...


بوی خوشششششششششششششششششششششششششششش نسیم تابستونی به مشام میرسه(یکی نیست بگه تو تابستون نسیم کجا بوده آخه؟؟؟؟؟!!!!!!)

امتحانات به پایان رسیدهههههههههههههههههههههههه.......

یه مدت گیر استرس امتحانا بودم حالا گیر استرس کارنامه و نمره های درخشانمم.........

برام دعا کنید شهریوری نشم که خودمو دار میزنم ..............

از بس من تنبلی کردم تو این امتحانا حالا هم حقمه ولی خدایی تک حقم نیست.........

جا شما که نه ولی جا دشمنتون خالی واسه امتحان زبان من هیچی نخونده بودم.......

یعنی اگه یه خر میرفت جا من امتحان میداد صددرصد 20 زده بود تو گوشش..........

بله.......من یه همچین نابغه ایم...........

ترم یک از نمره اقتصادم میترسیدم ولی حالا خیالم از اقتصاد راحته.........معلمم گفت 20 شدم.........

یعنی وقتی گفتا کف کردم اساسی........دهنم اندازه دهن کروکدیل باز شده بود.................

دوستامم یکسره فحشم دادن که کوفتت بشه و از این حرفا.........

بقیه امتحانامم که 20 نمیشم ولی کم هم نمیشم شاید 20 هم شدم چون اقتصاد 1درصد هم احتمال نمیدادم 20 بشم.........

حالا بی خی خی درس......تابستونو عشقه........

دارم میرم مشهد.........برای همتون دعا میکنم.........شما هم برام دعا کنید لطفا........میسی........بای بای دوستای گلمممممممممممممممممممممم.....



عنوان کتاب:دختر سرکش

نویسنده:cool girl + yalda.angel + doni.m

تعداد صفحات پی دی اف:۱۷۳

تعداد صفحات جاوا:۸۹۷

منبع:سایت نودهشتیا

 

قسمتی از متن کتاب:

ته کلاس نشسته بودم و داشتم ادامسو با ولع تمام میجویدم و در همون حال هم نقاشی نیم رخ معلم فسفه رو که حسابی هم دماغش تو افساید بودو میکشیدم که دستی روی شونه ام قرار گرفت بغل دستیم شهره لبخند کجکی زد و سر تاسفی تکون داد سرمو برگردوندم عقب و با معلم تاریخ چشم تو چشم شدم چشماش سرخ سرخ بود :
-خوب خانم ارمان یکبار خلاصه این قسمت درسو واسه دوستات بگو ببینم
سیخ سر جام نشستم و با مظلومیت تمام گفتم:
-من این قسمتو متوجه نشدم
-منم جای تو یه لنگه دمایی مینداختم تو دهنمو یه بند در حال تمسخر دیگران بودم درسو متوجه نمیشدم
سرمو اییین انداختم و ریز ریز خندیدم :
-آدامستو در بیار خانم ارمان
آدامسو با بزاق دهنم قورت دادم و گفتم :
-به جون شما ادامس نیس جلد کتابم بود خانم مرادی

 



ادامه مطلب...


) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه، اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن بی فایده است، چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بی فایده است، چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

 

۴) ازدواج کردن بی فایده است، چون قبل از ۳۰ سالگی زوده بعد از ۳۰ سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است، چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است، چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است، چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است، چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

۹) انقلاب کردن بی فایده است، چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا پیروز میشی و برای حفظ قدرت مجبوری دوستانت را اعدام کنی.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 17 خرداد 1393برچسب:, :: 20:43 :: توسط : m-sh

تبلیغ جدید شرکت سایپا برای پراید:حادثه و هیجان را با ما تجربه کنید.....شاد بروید .....شادروان برگردید...

مدیرعامل شرکت سایپا اعلام کرد:به حول و قوه الهی با صادرات پراید به عراق،انتقام خون شهدا را خواهیم گرفت!!!!!!!!!



دوستای عزیز من یه داستان کوتاه و زیباو

بسیاررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر آموزنده در

ادامه مطلب گذاشتم.........برین بخونین کیف کنین......



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:داستان,درس,صداقت,گل,شاهزاده,پول,مقام,پسر,همسر,نویسنده,مطلب,شور,دروغ,زندگی,ازدواج,شرط,خوب, :: 20:36 :: توسط : m-sh

شما این سریال سرزمین آهن رو میبینین؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا صدا و سیما فکر کنم یادش رفته بشینه این فیلمه رو س*ا*ن*س*و*ر کنه.........من دیگه میترسم بشینم این فیلمه رو ببینم نکنه خدایی

نکرد زبون شیطون لال بشه انشاالله ، با صحنه ی زشتی روبه

رو بشم....ولی اگرم یادشون نرفته و عشقی س*ا*ن*س*و*ر نکردن باید از اعماق وجودمون بگیم:..........روحانی

مچکریم.................!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بله..........ما آدمهای بسی قدرشناسی هستیم:-))))))))))))))))))))))))))))



سلامممممممممممم به همه دوستای گلم.........احوالتون چطوره؟؟؟؟؟؟خیلی وقت بود خاطره ننوشته بودم........

آقا یه روز مارو به قول مدرسمون اردوی آمادگی دفاعی بردن........اول که نیم ساعت تو آفتاب نگهمون داشتن تا بذارن بریم تو............بعدش

بردنمون یه جای مدرسه ای که توش اردو برگذار میشد که فرش کف زمین پهن کرده بودن با یه ستون وسط سالنشو و حدود هشت تا پنکه

سقفی......ما رفتیم اون آخرا نشستیم که قشنگ بتونیم حرف بزنیم.......یه خانمی بود که دفعه قبلی که برده بودنمون یکی از همین اردوها

ایشونم حضور داشت به عنوان مسئول بسیج بود فکر کنم......این خانمه اینقدر خوش اخلاق بود جون خودش که نگووووووووووو......آقا ما تا

اینو دیدیم سکته زدیم اساسی.......خلاصه اومد تو همون اتاقه که برده بودنمون و یه ذره حرف زد که ما اصلا نفهمیدیم چی گفت فقط یه

جاشو شنیدم که میگفت اونایی که گوشی آوردن یه وقت عکس نگیرن با اسلحه که بعدن ببرن بذارن تو وبلاگ یا صفحه

ف*ی*س*ب*و*ک*شون ک یه وقت از عکسه سواستفاده میکنن و به عنوان جاسوس معرفیش می کنن.........آقا ما اون وسط می

خواستیم بخندیم نمیشد به خاطر همینم تو افق محو شدیم........هیچی دیگه یه آقایی اومد یه حدود یه ساعت و نیم فک زد ما هم یک ساعت

و نیم گفتیم و خندیدم و اصلا گوش نکردیم چی گفت.......بعد از اینکه آقاهه رفت بردنمون تو کلاسای مدرسه و یه خانمه با اسلحه کلاشینکف

اومد و باز و بسته کردنشو یادمون داد......آقا ما مثل چی ذوق مرگ شده بودیم مثل اسلحه ندیده ها زل زده بودیم به خانومه.......بعدم رفتیم

اسلحه آوردیم خودمون باز و بسته کردیم........دو تا از بچه ها داشتن یواشکی عکس میگرفتن و ما هم کلی غصه خوردیم که چرا گوشی

نبردیم و یه بار به حرف مسئولین گوش کردیم....!!!بعد از اون خانومه یه خانوم دیگه اومد نیزه و خشاب و گلوله و اینا نشونمون داد و معرفی

کرد......بعد از اونم یه خانوم دیگه اومد جهت یابی یاد داد و بعدم اونایی که آخر کلاس نشسته بودنو بلند کرد ازشون پرسید و بنده از بس

خرشانس تشریف داشتم سر کلاس این خانومه جلو نشسته بودم وگرنه منم عقب میشستم و باید سوالاشو جواب میدادم.......هیچی دیگه

بعدم نیم ساعت زودتر تعطیلمون کردن ما هم علاف وایسادیم تا بیان دنبالمون.....این وسط یه ملخ کوشولو امود نشست رو مقنعه ی یکی از

بچه ها......حالا هی از این ور میرفتیم اونور که یه وقت ملخه رو لباس ما نشینه .........یه چند تا برادر رزمنده هم اومده بودن که اسلحه

ها رو ببرن با بچه ها قرار گذاشتیم یکی رو بفرستیم مخ یکیشونو بزنه اسلحه برامون بگیره که اومدن دنبالمونو و نقشه شکست خورد.........


خلاصه مطلب اینکه امیدوارم شما هم یه روزی کلاشینکف دست بگیرین حالشو ببرین..........!!!!!!!!!!!!

البته تفنگی که به مادادن از این تفنگه داغون تر بود......




ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:57 :: توسط : m-sh

عنوان کتاب:بوی خون

نویسنده:baroon12

تعداد صفحات پی دی اف:۳۱۳

تعداد صفحات جار:۱۰۰۹

منبع:سایت نودهشتیا

خلاصه:شادی دختری که تو دانشگاه گرافیک میخونه. یه روز توی کوچشون میبینه که یه پسری داره با یه آقایی دعوا میکنه و اونو به شدت میزنه.شادی که این صحنه رو میبینه تصمیم میگیره مداخله کنه اما اون پسر با شادی هم دعوا میکنه. بعد از اون روز همون پسر هر روز دنبال شادی بوده و شادی هم عصبانی از دست پسر… اما وقتی میفهمه اون پسر پلیسه باعث میشه که بترسه و حرفاشو گوش کنه سهند(همون پسره) هم از ترس شادی استفاده میکنه و…

 



ادامه مطلب...


عنوان کتاب:دنیا پس از دنیا

نویسنده:moon shine

تعداد صفحات پی دی اف:۳۷۳

تعداد صفحات جار:۱۱۶۳

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:مریم شخصیت اصلی داستان بوسیلهءبرادر دوست صمیمیش دنیا دزدیده وبه امریکا برده میشه…

 



ادامه مطلب...


عنوان کتاب:به من نگو دیوونه

نویسنده:queen Elizabeth و tinas

تعداد صفحات پی دی اف:۱۸۲

تعداد صفحات جاوا:۵۳۲

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:پرستو ۲۲ ساله خوشو میزنه به دیوونگی !
چرا ؟؟؟
چون پیام قصد داشته آبروشو ببره…( از همه لحاظ !!!)
تو تیمارستان یه دکتر خوشگل و جداب و مغرور و اخمو هست به اسم آراد .
پرستو با دیوونه بازیاش آرادو دیوونه میکنه !!

 

 



ادامه مطلب...


عنوان کتاب:بازگشت

نویسنده:new age

تعداد صفحات پی دی اف:۴۳۲

تعداد صفحات جاوا:۱۸۳۰

منبع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:یه دختری به اسم سایه … میره شمال … اونجا میفهمه چند ماه قبل یه آقایی با ماشینش کوبیده به دره پشتیه باغشون … میره دنبال خسارت گرفتن و ….
اما اینکه چرا میره دنبال خسارت یا از کجا میفهمه که کسی با ماشین به دره باغ زده رو باید خودتون بخونین تا متوجه بشین …

 

 



ادامه مطلب...



ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 5:2 :: توسط : m-sh

 

 " هیچ گاه "

به خاطر " هیچ کس "

 دست از " ارزشهایت " نکش؛

 چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛

 تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!

 


 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 4:58 :: توسط : m-sh
درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 132
بازدید ماه : 3731
بازدید کل : 188636
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه