اینم یه خاطره دیگه از امیر
◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

دومین خاطره ای که مال خودم نیست و توسط آقا امیر فرستاده شده...یاد بگیرید.....

سلام...
این خاطره مال دیروزه که خیلی هم باحاله...
یکی از بچه های کلاسمون حامد هستش که تازه امسال باهاش آشنا شدم...
درسش زیاد خوب نیس ولی خیلی بچه ی باحالیه...
توی باند نیست ولی برای من مثل ابوالفضل پارسال میمونه..
خلاصه حامد یکی از رفیقای کلاسیم هستش...
یروز من و محمدامین جلوی هم وایساده بودیم و باهم حرف میزدیم...
دست محمدامین شیر بود و داشت میخورد و حرف میزد...
حامد از پشت اومد و زد زیر دست ممد...
شیر پاشید تو صورت و گردن محمدامین...
محمدامین دولا شد تا شیرها نره تو لباسش و من و میلاد و حامد بلند داشتیم بهش میخندیدیم...
ممد گفت به ناظم نمیگمت ولی تلافی میکنم..
فرداش محمدامین وقتی شیرشو خورد رفت تو دستشویی پر آبش کرد و اومد بیرون..
حامد جلوی من وایساده بود و داشت باهام حرف میزد و شیر دستش بود...
محمدامین لیوان شیر پر از آب رو پاشید به حامد و خندید...
حامدم دوید دنبالش و شیری که دستش بود رو روش خالی کرد...
محمدامین کمرش و صورتش با شیر یکی شد...
بازم من و حامد خندیدیم و محمدامین دوباره همون حرفو زد...
وقتی داشتیم برمیگشتیم خونه...
وایساده بودیم و داشتیم حرف میزدیم...
یهو صدای بلند خنده ی محمدامین رو از پشتم شنیدم...
 برگشتم دیدم حامد با شیر یکی شده و دولا شده تا شیرها نره تو لباسش..
رفت کیفشو گذاشت به دیوار و زیپش رو باز کرد تا با لباس زیرش که تو کیفش بود خودشو تمیز کنه...
ممد فکر کرد میخواد از کیفش شیر دربیاره...

کیفشو باز کرد و یه شیر درآورد و بازش کرد...
حامد گفت : نترس شیر ندارم...
 دو دیقه گذشت و ما هنوز داشتیم حرف میزدیم...
ممد اومد کنار من و داشت باهام حرف میزد که ...
یهو حامد اومد زد زیر دستش و شیرها پاشید به محمدامین...
من از خنده مرده بودم...
محمدامین شروع کرد فحش بده و غر میزد...
بعد تو گوش امیرحسین یه چیزی پچ پچ کرد...
امیرحسین بهم گفت چرختو بده برم و بیام ، منم بهش دادم...
رفت و اومد و منم داشتم با حامد حرف میزدم...
یهو محمدامین از پشت من شیرهارو پاشید تو صورت حامد...
من افتادم و زمین و داشتم میخندیدم...
حامدم صورتش با شیر یکی شد...
بعد رفت و گفت میرم به آقا میگم...
ولی دراصل میخواست بره شیر بیاره...
ممد و امیرحسین هم فرار کردند و من موندم و خنده...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 14:58 :: توسط : m-sh

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 533
بازدید کل : 247088
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه